سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

سمت دریا

جای دوری نمی روم با این سرگیجه های مدام روزانه دریا می تواند جای خوبی باشدقرص ماه را در آبی دریا هم می زنم...

دارم خودم را مرور می کنم

صبح امروز-پانزدهم مرداد را

از جلو پیشخوان روزنامه فروشی ها مرور می کنم

به تیتری فکر می کنم

که طناب زمختش را بر گردن کلمات ابتدای این صبح انداخته

به کلمات

به طناب دار

به هر کلمه ای که مرا مجذوب این تیتر کند

حسب وحال این مرد متشاعر

دوباره در ستون سمت چپ صفحه هفتم است

دارم خودم را در جلو پیشخوان مرور می کنم

چشم در چشم با مرد متشاعری که بی محابا چنگ انداخته بر این کلمات

با کلاه گیس ودستانی از آرنج بریده وشلوار جین

درست در سطر اول صفحه هفتم ایستاده است

ستون سمت چپ صفحه هفتم حسب وحال مختتصری از اوست

دارم خودم را مرور می کنم

و مرد متشاعری که ...

چنکگ تیز کلمات

روی زبان و بازوانش نشسته

ستون سمت چپ صحفه هفتم و آن کلمات

درست از حلقش بیرون زده

دارد برای مخاطبان عریضه اش استفراغ تعارف می کند

دارم صبح را

دارم پیشخوان روزنامه فروشی ها را

دارم این مرد متشاعر را

مرور می کنم ...عبور می کنم