رنگشان کرده ای در میان صغحه مقوایی
آدمک ها در میدان ایستاده اند
سوت می کشد در سرت
میدان بی سابقه آغاز می شود
رژه می روند از مقابل پرچم
زنت
کودکت
کوچه ات
خانه ات
از محوطه کنارشان می زنی
صفحه مقوایی وارونه می شود
آدمک ها غلط می خورند
راه گریزی نیست
با یک پاس بلند...
کدام کلمه را پاس خواهند داشت؟
چشمت را گلوله ای کرده ای
- میان صفحه رها -
آدمک ها از میان میدان عبورت می دهند
از خط می گذری
به میان هیاهو می رسی
کلمه می شوی:
روی دهان زنت
کودکت
کوچه ات
خانه ات...
سوت می کشد در سرت
از حرکت ایستاده ای
آدمک ها جریمه می شوند
این خمره زرد رنگ زیر پایشان خالی است
لیز می خورند روی صفحه
- دراز کش ایستاده اند -
رنگ زرد رنگ خوبی نیست
باید قرمزشان کنی
باید این صورت
باید این سیلی
باید این قرمز
زنت دوباره میان صفحه آمده
کودکت نیز هم
کوچه ات ...خانه ات ...
صفحه به هم می ریزد
باید از زمین خارج شوی
دوباره به صفحه بر می گردی
آدمک ها را کنار می زنی
دروازه ها را
خطها را
جریمه ها را
خانه ات را میان صفحه می چینی
سایه ات را بیرون خط می گذاری
خودت را میان چارچوب آویزان
زنت را میان محوطه جریمه
کودکت را کنار تیر
کوچه ات را ...خانه ات را...
صدای آدمک ها عذابت می دهد
باید از صفحه
باید از زمین خارج شوی...
سلام ... یدالله عزیز.... از اینکه سر زدی ممنونم....
مدتی ست بیشتر از آنچه که حاضر است به غیاب فکر میکنم ... یادم میآید تودوروف در نقد داستانی از هنری جیمز از غیبت نوشته بود و از محراب مردگان و از شمع ها که یگانه نشانه های (غیر چیز ) های معتبر از دلا لت به غیبتند مثل:رژه می روند از مقابل پرچم نت کودکت کوچه ات خانه ات
و اینها که حهضر نیستند شاید باید به غلطی صحیح تر نوشت غاضر.... و من میدانم که هر چیز حاضر پیش پا افتاده و معمولی ست ... شعر در غیاب های عیر چیز اتفاق می افتد
سلام
اول : به http://www.goftannagin.persianblog.com سر بزن
دوم : گارت رو سیو کردم که بخونم ولی علی الحساب خوبه وبه نظر می رسه که روایت بد جور اثررو داره می بره سی خوش هجوووووووووووووووووووووووم
سلام ،
همسایه به روز است و شما راخبری نیست
در خــانــه ی او زمــزمــه ی مختصری نیست
سلام
یک شعر سپید از یکی از دوستان نوشته ام منتظر نظرتان راجع به آن هستم
شاد زی
حر
سلام . با تشکر از وبلاگ زیباتون . با غزلی به روزم و منتظر حضور شما . موفق و ÷یروز باشید.
به نام خالق فرصت ها
سلام
مشغله های فکری من و گوشواره به روزند.
در پناه خداوند مهربان باشید.
سمت دریاتان آبیتر .. سلام آقای شهرجو عزیز
برای آخرین پست ناتانائیل مایلم حرفهای شما را داشته باشم. بیایید و از احساستان بگویید.
منتظر نگاه آبی شما می مانم.
سلام مرا به سرزمین زیبایتان برسانید.
یداله عزیزم سلام کار نسبتا زیبایی است با طنزی و اعتراضی نهفته راستی کتاب زیبایت را دوباره خواندم ار فرصتی شد مطالب نوشته شده را ×مع بندی می کنم و می فرستم و اما این کار بند آخر را دقت کن همه یز را مرتب کرده ای حتا از لحاظ ترتیب اما دوست من سهم مخاطب در کشف کو
سلام یداله شهر جو عزیز ...
ایمیل ات را ندارم .
لطفا برایم کامنت بگذار ...
با احترام : تیرداد راد
سلام بر دوست عزیز خودم
از اینکه مدتیه ازت بی خبرم عذر منو بپذیر
از حضور مداومت واقعا ممنونم
این نوشته رو مدتی قبل ذخیره کردم که بخونم ولی نتونستم دوباره سعی میکنم بخونم
موفق و سر بلند باشی عزیز
خیلی زیبا بود....
اگه دلت خواست بیا و به وبلاگ من هم سری بزن تا در بررسی مشکلات جامعه سهیم باشی...
سلام آقای شهرجوی عزیز
از اینکه لطف کردید و نظرتان را گفتید متشکرم حتما نظرتان را انعکاس خواهم داد در ضمن دوست داشتم در مورد غزل خودم هم نظر بدهید این که در تخصص شما نیست بهانه ی خوبی نیست
منتظر نظراتتان هستم
شاد زی
حر
سلام یداله عزیز،تماس گرفتم منزل نبودید. سعادت پیدا نشد با شما صحبت کنم. در فرصتی دیگر حتما مزاحمتان می شوم. در مورد کار باید بگویم که من این کار را چند بار خواندم. این که همه چیز را به زمین بازی انتقال داده ای. و آدم ها ناچار به بازی دانستی برایم جالب بود. بازی می شویم نه اینکه بازی کنیم. ولی رویکرد پست مدرن می پذیرد که خود هم باید بازی کند و وارد بازی می شود و از بازی لذت می برد. کار خیلی زیبایی بود. لذت بردم. ببخش اگر دیر آمدم. شاد باشی و پیروز...دوست دارت سروش
سلام.
با لحظه های شاعرانه ی کار موافقم و اینکه معنا در یک حالت قوی و همذات پنداری با مخاطب همه آنها را با هم مرتبط می ساخت.اما حضور پررنگ کلمه آدمک در خیلی جاها باعث کمرنگ شدن سایر زیباییها میشد.
ممنونم که آمده بودبد.به روزم ومنتظرتون.
سلام . با وبلاگت تازه آشنا شدم . فکر نمی کنی شعرت پر از تصویرهای پی در پی ای بود که مجال تعمق کردن در آن را از مخاطب می گرفت . کلمات مسلسل وار بر کاغذ نوشته شده اند و جای تنفسی احساس نمی شود .ببخش برای بار اول با وبلاگت آشنا شده ام و این قدر حرف زدم . پایدار باشی . من به روزم
دوست عزیز اقای شهر جو ............ سلام ............ فضا سازی در شعر تان بسیار زیبا و عالی بود با خواندن شعر شما تازه فهمیدم مفهوم جسارت چیست . همیشه پایدار باشید . قربانت
سلام
کار جالبی بود ...
باید بیشتر بخونم ..
خوشحال می شم نظرتونو در مورد کارام بدونم ...
طولانی تر از سکوت
سلام.مرسی. از آشنایی با بیشتر با شما و وبلاگتون خوشحالم .لینک شما هم اضافه خواهد شد.
شعرت را خواندم برایت آرزوی موفقیت دارم
سمت در خروجی زمین...
تنها راه ؟؟
فراخوانی از حجت الکتب والکاتبات، الکاتبون و الکاتبین، الکتاب المکتوب، سروش سمیعی:
فراخوان ِ دعوت ِ به خوانش شعر؛
السلام العلیکم،
دوستان همشهری ــ غیر همشهری،عزیزان هم میهن ــ غیر هم میهن،برادران و خواهران هم کیش ــ غیر هم کیش و ...
"بخش ِ اول ِ اعترافات ِ یک همشهری وظیفه شناس در مورد ِ آزار ِ جنسی یک خیابان به نام ِ آزادی"
بشتابید،سخت منتظر نقد و نظر شما هستم.ســخــت...
امضا محذوف...
با احترام سروش سمیعی
و می شه گفت مثل همیشه برقرار.مثل همیشه...و می شه گفت ما همچنان می تونیم بنویسیم...یه شعر تو ی وبلاگ من هست که حتما نخوندی!
سلام
تازه های ادبی به روز شد
در خدمت دوستان هستیم
یاعلی
سلام . فوق العاده . ایجاز و تسلط کاملی بر روی کلمات دارید . اگر رفاقت مرا بپذیرد خرسند می شوم . اجازه لینک وبلاگ شما را هم خواستارم . به میهمانی ما هم بیایید . با احترام .
سلام شعر شما در دوباره خواندن هم باز زیبائی بار اول را دارد من با اجازتون یکماهی به مسافرت میروم اما با بازگشتم دنباله نوشته های شما را خواهم گرفت شاد وموفق باشید
نام شهر:میناب
نام مدرسه:راهنمایی شهید منتظری
نام مدیر:یدا... شهرجو
نام دبیر زبان اتگلیسی:عیسی روشی
و...
دوست و همکار عزیزم
این مدتی که با شما بودم خیلی چیزها از شما یاد و درس گرفتم.شاید دیگه نتونم از محضر جنابعالی کسب فیض کنم.
ما رو حلال کن.
شاد و سبز باشید
وبلاگ عالی دارین موفق باشین . زنی ا تاریخ
سلام کارت عالیه خوشم اومد
به منم سر بزن
نظرتم در مورد تباذل لینک بهم بگو مرسی ممنون
کارت محشره